بابا
دقیقا یادم نمیاد از چه زمانی توهماتم شروع شد ولی یادمه اولین بار، روی زمین نشسته بودم و از ترس شعله های آتیشی که اطرافمو گرفته بودن جیغ میزدم؛ ظاهرا فقط من میتونستم اونارو ببینم.
پدرم منو پیدا کرد. نمیدونم اگه اون اونجا نبود و منو نجات نمیداد چقد دیگه اونجا جیغ میزدم.
.
.
.
قرار بود حالم خوب بشه، پدرم مرتبا درمورد روانشناس، دکتر یا کشیشی میگفت که بتونه کمکم کنه؛ من علاقه ای به اینکار نداشتم ولی چاره ای هم نداشتم، دلم نمیخواست بهم بگن "دیوونه" .
اما با بیشتر شدن توهمات ، پدرم مرتباً به من اطمینان می داد که اینا فقط بخاطر یه آسیب در دوران کودکیمه و دکتر میتونه بهم کمک کنه.... بالاخره رفتم و با روانپزشکم صحبت کردم.
اون به من گفت این سندرم استرس پس از سانحه هست؛ ریشه آن از زمانی هست که توی بچگیم، واسه ی من و پدرو مادرم یه تصادف وحشتناک رخ داد.
یه سری دارو بهم داد و توهماتم از بین رفت؛ همینطور پدرم...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.